"امانت خدا"

پیامبر با شنیدن آن نافرمانی? !!!دستور داد اتاق را خلوت کنند همه جز اهل بیت بروند. به ام سلمه فرمان داد که بر در اتاق بایستد تا کسی داخل نشود.
به علی (ع) فرمود: "علی جان! نزدیک تر بیا، نزدیک تر"
بعد دست فاطمه (س) و علی (ع) را گرفت و بر سینه خود نهاد، انگار دست های آن ها مرهم غم های تمام دنیا بود.
فاطمه (س) خود را بی اختیار بر روی پدر انداخت. علی که مظهر وقار و متانت است خود را بر روی پیامبر انداخته بود و هق هق گریه تمام بدنش را می لرزاند؛ انگار کوهی به لرزه در آمده بود. هیچ کدام به حال خود نبودند.
پیامبر دست فاطمه (س) را در دست علی (ع) نهاد و فرمود:
برادرم! ابوالحسن! این امانت خدا و رسول خداست در دست تو، این امانت را خوب حفظ کن.
دست های منزلت مریم کبری به پای او نمی رسند.
علی جان! سوگند به خدا من به این مقام و مرتبت نرسیدم مگر که آن چه برای خود از خدا خواستم برای او هم خواستم و خدا عنایت فرمود.
وای بر کسی که به دخترم ستم کند! وای بر کسی که حرمت او را بشکند! وای بر کسی که حق او را ضایع کند!
و بعد سر و روی فاطمه (س) را بوسید و فرمود: "پدرت به فدای تو فاطمه جان"


منبع: بحارالانوار. ج43