زیر بارون خیس آب شده بودم، پنچر شدن ماشین تو این خیابون سوت و کور و زیر این بارون دیگه ته بدشانسی بود،
همینجور که داشتم با لاستیک پنچر شده زیر بارون ور می رفتم خدا خدا می کردم که کسی برام مزاحمت ایجاد نکنه

تو این فکرا بودم که از پشت سر یکی صدا کرد :خواهر می تونم کمکتون کنم
نگاهش کردم تا بخوام جواب بدم دیدم دست به کار شد و شروع کرد به تعویض لاستیک...
احساس آدم تشنه ای رو داشتم که وسط بیابون به آب رسبده
نمی دونستم چه جوری ازش تشکر کنم ...
کارش که تموم شد خداحافظی کرد و راه افتاد که بره، گفتم بارون شدیده اگر مایل باشید تا جایی برسونم ، تشکر کرد و گفت منزل من نزدیکه اگر میخواهید ثوابی ببرید اون خانم و بچه رو که جلوتر وایستادن تا جایی برسونید ...
نگاه کردم دیدم جلوتر یه خانم چادری با بچه اش منتظر ماشین هستن، رفتم و سوارشون کردم تو راه با خانمه شروع کردیم به صحبت کردن کلی دعام کرد که زیر بارون به داد خودش و بچه اش رسیدم می گفت خیلی وقته منتظر ماشینه اما ماشینی رد نمی شده به شوهر شهیدش توسل کرده منم بلافاصله رسیدم، به منزلشون که رسیدیم بهم تعارف کرد که برم بالا و دستامو که روغنی و کثیف شده بود بشورم
من هم قبول کردم
وارد منزلشون که شدم عکس شوهر شهیدش رو روی دیوار خونه دیدم
بدنم یخ کرد
همون مردی بود که کمکم کرد تا پنچری ماشینو بگیرم..