تراز

باید در تراز انقلاب بود

۴۸ مطلب با موضوع «خـانواده» ثبت شده است

دوست ندارم با اشتباهام زندگی ام خراب شود

 

 

در یکی از روزهای گرم جوانی که تازه ازدواج کرده بود خود را به نزد عارفی رساند و به او چنین گفت:
من از راه دوری آمده ام تا از شما سوالی ببرسم که مدتی است ذهنم را مشغول کرده است.
عارف گفت سوالت را ببرس, اگر جوابش را بدانم از تو دریغ نخواهم کرد.
مرد گفت: من مدتی است که ازدواج کرده ام و از زندگی ام راضی هستم و دوست ندارم با اشتباهاتم این زندگی را از دست بدهم. اما شنیده ام که اگر من به زنان دیگر نگاه کنم میل خود را به همسرم از دست خواهم داد.آیا این سخن حقیقت دارد؟ چطور چنین چیزی ممکن است ممکن است؟
.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

جواب مامان به بابا

بابا آدم از مامان حوا می‌پرسه: منو دوست داری؟ مامان میگه:...........

به نظرتون مامان حوا چه جوابی داده؟

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

مردم چی میگن!

 

 

 

وقتی سری به دوستان در فضای مجازی زده بودم متوجه سایت شکیل رفیق ارجمندم شدم که انصافا مطالب ارزنده ای هم داشت. این مطلب توانست  مرا به خود جذب کند...با خود گفتم شاید دوستان نیز با خواندن آن ریشه بسیاری از مشکلات را بشناسند...

یاد این روایت افتادم

قال الحسین علیه السلام:

مَن طَلَبَ رِضَی الناسِ بِسَخَطَ اللهِ وَکَّلَهُ اللهُ إلی الناسِ؛

بحارالانوار، ج78، ص126

کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او را به مردم وا می گذارد.

شما هم بعد از خواندن نظر بدهید...

می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چی میگن؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چی میگن؟!...

 

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟... خواهرم گفت: مردم چی میگن؟!...

 می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟... آنها گفتند: مردم چی میگن؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر بخرم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟... مادرم گفت: مردم چی میگن؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!... گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چی میگن؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چی میگن؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چی میگن؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟... زنم گفت: مردم چی میگن؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چی میگن؟!...از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چی میگن؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کرد و آروم زیر لب گفت حالا ببین مردم چی می گن !


اخلاق وحیانی

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

اگر نیایید دلخور میشوم

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...!

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند
از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود
کاش می آمد ...!

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ..!
خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند

اگر نیایید دلخور میشوم
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند
تدارک هم دیده بود
آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام
چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود
آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود

همان شبی که هزار شب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید
همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود

حق پدری دارد بر ما...!

مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:


(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!!

ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم...!
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید
(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)
دخترم من آمدم اما ...!

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت

و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!
(منبع: وبلاگ علیمه بهشهر!)

پی نوشت:به اندازه همه تنهایی، دلم برایت ت
نگ شده آقا....اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج...یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...!

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند
از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود
کاش می آمد ...!

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ..!
خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند

اگر نیایید دلخور میشوم
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند
تدارک هم دیده بود
آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام
چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود
آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود

همان شبی که هزار شب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید
همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود

حق پدری دارد بر ما...!

مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:


(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!!

ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم...!
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید
(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)
دخترم من آمدم اما ...!

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت
و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!
(منبع: وبلاگ علیمه بهشهر!)

پی نوشت:به اندازه همه تنهایی، دلم برایت تنگ شده آقا....اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج...
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

آزادی در غرب به روایت کاریکاتور

 

 

تحت تعقیب
مسلمان! مرده یا زنده! به شدت خطرناک

 

 

یک راهبه می تواند سر تا پایش را بپوشاند تا خودش را وقف خدا کند، درست؟
اما چرا اگر یک دختر مسلمان همین کار را انجام دهد ملامت می شود؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

مد روز اینه

 

 

کوفیان یکی یکی نامه به امام حسین (علیه السلام) نوشتند و از او دعوت کردند ؛ گفتند امروز این مد روزه

 

ماها رو ماشینهامون یا حسین نوشتیم و دامب و دومب موسیقی هامون را به دامب و دومب نوحه ای تبدیل کردیم؛ گفتیم امروز این مد روزه

 

 

 


 

کوفیان یکی یکی به استقبال سفیر امام (مسلم بن عقیل) آمدند گفتند استقبال کردن سفیر؛  مد روزه

 

ما به استقبال غذاهای نذری رفتیم و از سفره  دین شناسی کاروان حسینی خوردیم و نمک گیر نشدیم گفتیم فقط  لقمه تبرّک خوردن ؛ مد روزه

 


 

کوفیان یکی یکی شمشیرهاشون را برای جنگ ؛ تیز می کردن می گفتند حالا این  مد روزه

 

ماها شمشیرهامون را بر فرقمان کوبیدیم تا خوراک دین ستیزی رسانه های بیگانه شویم گفتیم این مد روزه

 


 

کوفیان هلهله کردند تا نشنوند سخنان حق عاشورائیان را ؛ گفتند این  مد روزه

 

ماها طبلهامون را بی شناخت از قیام حسینی بزرگتر می کنیم میگیم حالا این       مد روزه

 


 

کوفیان یکی یکی برای حضور در صحنه جنگ جمع می شدند گفتند امروز این   مد روزه

 

ماها در تماشاخانه عزاداریها ؛  سیاه پوش جمع شدیم بی معرفت به نهضت حسینی ؛ گفتیم حالا این مد روزه

 


 

کوفیان برای شهید کردن امام حسین (علیه السلام) متفق القول شدند و متحد ؛ گفتند این حالا  مد روزه

 

ماها هر کدوم در چند قدمی یکدیگر تکایای جداگانه زدیم و سینه زنی های جداگاته تشکیل دادیم چون حالا تفرقه در جمع عزاداریهای ما ؛ مد روزه

 


 

کوفیان ناموس کاروان حسینی را از میان نامحرمان بردند ؛ گفتند این  مد روزه

 

ماها در وبلاگهامون کنار دخترکان عاشق ؛ از قیام حسینی نوشتیم گفتیم این         مد روزه

 


 

کوفیان برای چند درهمی ؛ خون حق ریختند به امید اینکه بعداً توبه کنند چراکه میگفتند  مد روزه

 

ماها روی جمله (دلمون صافه ) مانور دادیم و کج دینی کردیم به امید توبه در کهنسالی ؛ گفتیم حالا این مد روزه

 


 

و این چنین امام حسین (علیه السلام) مظلوم تاریخ گشت

 

چون نشنیدیم

 

صدای حی علی الصلاه او را در ظهر عاشورا

 

چون نشنیدیم

 

 

 

حجاب و عفاف کاروان زینبی را

 

 

 

 

 

 

افسر جوان جنگ نرم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

کیفیت حجاب و پوشش حضرت زهرا ( سلام الله علیها )

 

 

می خواهیم با نگاهی بر کیفیت حجاب و پوشش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به تبیین هر چه بیشتر چگونگی حجاب بپردازیم.
اگر چه عمر شریفه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از هجده سال تجاوز نکرد، اما در ابعاد مختلف زندگی می تواند الگوی مناسبی برای بانوان باشد. از جمله موارد می توان در مورد حجاب ایشان الگو پذیری داشت. با توجه به منابع تاریخی، پیرامون حجاب حضرت می توان مواردی را به شرح ذیل نام برد:
حضرت در امر حجاب بسیار مواظبت می نمودند، تا آنجا که در مقابل افراد نابینا هم بی مبالاتی نداشتند، مرد نابینایی وارد منزل ایشان شد. حضرت برخاستند و به اتاق دیگر رفتند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: دخترم! این مرد نابیناست.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: پدر اگر چه او مرا نمی بیند، ولی من که او را می بینم و او بوی من را استشمام می کند….
همچنین تا آنجایی که ضرورت نداشت، حضرت از خانه خارج نمی شدند. حتی زمانی هم که حضرت برای ایراد خطبه وارد مسجد شدند و برای احقاق حق و ابطال باطل سخن رانی کردند در عین حفظ حریم و عفت بودند. حضرت امام حسن علیه السلام در کیفیت این حضور حضرت در جمع می فرمایند:
مادرم روسری بر سر نمود و چارقد بلند خود را پوشید … در حال راه رفتن بگونه ای بود که لباسش به پا گیر می کرد (کنایه از این که پوشش کامل رعایت شده بود.) … او در میان زنان انصار از خانه خارج شد… همچون حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم با وقار و متانت حرکت می نمود …
وجود این حالات بیان از اهتمام حضرت به مساله حجاب دارد. حضرت در توصیه ای به زنان می فرماید: آنچه برای زنان نیکو است، آن است که مردان را نبینند و مردان هم ایشان را نبینند. (به این معنی که تا موقعی که لزوم ندارد حضور در جمع مردان معنی ندارد.)
 
لذا در جایی دیگر می فرمایند: نزدیکترین حالت زن به خدا، موقعی است که در خانه بماند.خلاصه این که توجه حضرت به حجاب تا لحظه مرگ هم ادامه داشت، لذا از کیفیت حمل بدن محترمشان به صورتی که آن موقع مرسوم بود ـ حمل بر تابوت بدون پوشش ـ ابراز نگرانی کردند. لذا به همسر خود وصیت نمودند که تابوتی آماده کند، همان گونه که ملائکه شکل آن را به حضرت نشان داده بودند.
در قضیه فدک نیز شکل خاص حجاب حضرت زهرا را هنگام خروج از منزل این گونه توصیف نموده است :حضرت زهرا(س) هنگام خروج از منزل مقنعه را محکم به سر بستند و جلباب (چادر) را به گونه ای که تمام بدن آن حضرت را می پوشاند و گوشه های آن به زمین می رسید به تن کردند و به همراه گروهی از نزدیکان و زنان قوم خود به سوی مسجد حرکت کردند. (طبرسی الاحتجاج ج ۱ ص ۹۸)
قضیه فوق گویای آن است که حجاب و پوشش بیرون از منزل حضرت در مواجهه با نامحرمان دقیقا همان دو پوشش معروف بانوان در قرآن یعنی خمار(مقنعه ) و جلباب (چادر) بوده است . بنابراین می توان این دو نوع حجاب و پوشش را حجاب و پوشش قرآنی و فاطمی دانست .
منبع: سایت حجابستان

مادرم! من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.
 
(شهید غلام‌رضا عسگری)
 
 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

به او اعتمادکن ...

به او اعتمادکن ...


آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را

کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند

از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند

او که یگانه تکیه گاه من و توست !

پس

به "تدبیرش" اعتماد کن

به "حکمتش" دل بسپار
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم