گاهی اوقات بی خود و بی جهت نای نوشتن به دستم می دهم 

بی آنکه بدانم سبب این توان چیست و از کدامین طرف بین انگشتانم جان می گیرد

شاید آن حس غریب و قریبی ست که گه گاهی در این تنهایی به سراغم می آید و کام لحظات تلخم را شهدی شیرین می بخشد 

چند صباحی است با این حس خو گرفته ام ،

چقدر سخت است دور از جانان خود باشی در فراق دست هایت راهی جز لمس آسمان نیابد

این گونه عـشـــق را تفسیری دیگر می نویسم

و با ترنم های دیده از کویر محصورم، دشتی خواهم ساخت که همگان حسرتش را بر دل خود داشته باشند؛ تنها به یک بهانه دلم گیر است 

تو ... ،

بیایی

مولای من 

یا ابن الحسن