گاهی اوقات بی خود و بی جهت نای نوشتن به دستم می دهم
بی آنکه بدانم سبب این توان چیست و از کدامین طرف بین انگشتانم جان می گیرد
شاید آن حس غریب و قریبی ست که گه گاهی در این تنهایی به سراغم می آید و کام لحظات تلخم را شهدی شیرین می بخشد
چند صباحی است با این حس خو گرفته ام ،
چقدر سخت است دور از جانان خود باشی در فراق دست هایت راهی جز لمس آسمان نیابد
این گونه عـشـــق را تفسیری دیگر می نویسم
و با ترنم های دیده از کویر محصورم، دشتی خواهم ساخت که همگان حسرتش را بر دل خود داشته باشند؛ تنها به یک بهانه دلم گیر است
تو ... ،
بیایی
مولای من
یا ابن الحسن
یه بغل گل های لاله، سبدی پر از ستاره می فرستم واسه دوستم، که دلش مثل بهاره
با بهشت 18بروزم......................
[گل][لبخند][گل][گل][لبخند][گل]