تراز

باید در تراز انقلاب بود

۵۵ مطلب با موضوع «شـعـر و داسـتـان کـوتـاه» ثبت شده است

مـِـهر تو

گاه گاهی که دل از دست فلک بیتاب است

بـال پـرواز ندارد، به زمیـــــن افتادست

با دلی پــُر ز همه راهی یـک کـنـج خـراب

همچو یک ماهی لب تشنه، جدا گشته ز آب

سینه اش تنگ شده، چشمه ی اشکش جاری

قامش خــُـرد شده زیــر غـم تـنـهــایی 

***

من بسان جسدی خفته ی بیدار بدم

بی ثمـر گشته و در حـال، گرفتار بدم

مـِـهر تو روح شد و سوی تنم جـان آورد

قلب ویـران مـرا خــرم و سامــان آورد

***

من تو را با قسم جان ز خدا خواسته ام

من تو را با همه ایمان ز خدا خواسته ام

خواستم همـــدل و همـــراز کنارم باشد

مــونس و یــــار هـــم آواز کنارم باشد

سروده شده در 18 / 11 / 91

دوستان به خاطر بد طبعی، منو ببخشن . ولی خوشحال میشم نظرتون رو در موردش بدونم

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

اگر نیایید دلخور میشوم

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...!

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند
از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود
کاش می آمد ...!

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ..!
خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند

اگر نیایید دلخور میشوم
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند
تدارک هم دیده بود
آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام
چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود
آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود

همان شبی که هزار شب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید
همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود

حق پدری دارد بر ما...!

مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:


(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!!

ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم...!
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید
(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)
دخترم من آمدم اما ...!

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت

و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!
(منبع: وبلاگ علیمه بهشهر!)

پی نوشت:به اندازه همه تنهایی، دلم برایت ت
نگ شده آقا....اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج...یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...!

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند
از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود
کاش می آمد ...!

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ..!
خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند

اگر نیایید دلخور میشوم
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند
تدارک هم دیده بود
آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام
چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود
آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود

همان شبی که هزار شب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید
همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود

حق پدری دارد بر ما...!

مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:


(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!!

ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم...!
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید
(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)
دخترم من آمدم اما ...!

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت
و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!
(منبع: وبلاگ علیمه بهشهر!)

پی نوشت:به اندازه همه تنهایی، دلم برایت تنگ شده آقا....اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج...
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

پدری که راضی به گردن زدنی پسرش شد

زمانی که به امر معاویه علیه الهاویه حُجربن عَدی را برای قتل بردند از او پرسیدند آیا اول خودت را بکشیم یا فرزندت را؟
حجر به قاتل خود گفت: اگرمی خواهی که فرزندم را بکشی او را پیش از من گردن بزن!
جلّاد فرزند را گردن زد.
به حجر گفتند : چرا در داغ فرزندت شتاب کردی؟
گفت:
بیم آن داشتم که چون او برق شمشیر را بر گردن من ببیند، بهراسد و دست از ولایت امیرمومنان
علی (علیه السلام) بردارد و آنگاه میان من و او در اقامتگاه جاوید که خداوند صابران را به آن
وعده فرموده جدایی افتد

 

 

به نظر می رسد تنها مهر پدری است که راضی به چشاندن طعم خون برای آزادگی به فرزند شود. پدری از جنس حریت خالص

 

پدری که خود را خرج ولایت می کند البته تنها خودش فدایی نبوده ، او تمام عمر و ثمره زندگی اش را هم در راه عشق نابش زیر تیغ می نشاند.

 

در وصف مظلومیتش همین بس که بعد از ۱۴۰۰ سال بازهم بر جسمش که همانند ایمانش رنگ فنا به خودش ندیده بود ، لاله های خوش رنگ روییده است اما این زیبایی ها را چشمان حسود نتوانستند تحمل کنند و باز همان داستان اهانت را تکرار کردند.

 

قلم این حقیر تاب نوشتن از این بی حرمتی ها را ندارد اما باید وظیفه را انجام داد، به احساس را کنترل.

اگر قرار باشد این رفتار خصمانه و ضد ارزشی و همچنین ضد اخلاقی ادامه داشته باشد، هرگز آرام نخواهیم داشت و با هر اسلحه ای که در اختیار داریم با این متجاوزین به حریم های ارزشی و اخلاقی مردم به شدیدترین صورت حمله خواهیم نمود .

شیعه و سنی متحدانه از مرزهای ارزشهای دینی و بزرگان خود دفاع می کند و استوار بر این عقیده خود تا خون در رگهایش جریان دارد ایستاده است.

برادران و خواهران من ، دشمن آشکار ما امروزه آشکارا بر طبل بی حرمتی به تمامی آنچه که ما به عنوان پشتوانه عقیدتی خود  میدانیم، می کوبد. حال اگر ما آسوده بنشینیم و پاسخی کوبنده تر بر این رفتار وارد نکنیم ، او جسورتر شده باز هم ادامه این اقدامات را خواهیم دید.

بزرگ نمایی قدرت پوشالی صهیونیسم ها و دست پرورده های متجاوز سوری اش بر همگان مبرهن است و این سیاست ورزی ها برای حفظ امنیت این رژیم و همچنین ایجاد جنگ داخلی در مخالفانش، با بصیرتی که مومنین در چندسال اخیر کسب نموده اند ، راهبردی شکست خورده و کوتاه مدت است.

 

لازم می دانم بگویم این لشکرکشی ها هیچگاه باعث عقب نشینی مردم از آرمانهای خود نخواهد شد و با قدرت حماسه های سیاسی و اقتصادی خود را می سازند . مردم ما به برای حماسه سازی انگیزه و نیروی لازم را دارند و با راهنمایی ها و رهبری های امام شان به قله های پیشرفت و عزت خواهند رسید و در این مسیر اگر لازم باشد از هر گونه ناهمواری ها گذر و با خطرات احتمالی از جمله جانوران درنده خو مقابله خواهیم کرد. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

آزادی در غرب به روایت کاریکاتور

 

 

تحت تعقیب
مسلمان! مرده یا زنده! به شدت خطرناک

 

 

یک راهبه می تواند سر تا پایش را بپوشاند تا خودش را وقف خدا کند، درست؟
اما چرا اگر یک دختر مسلمان همین کار را انجام دهد ملامت می شود؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید

قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم

می خواستم که سوره ی کوثر بیاورم

من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم

باید کسی شبیه پیمبر بیاورم

هنگام وصفت عقل، مرا ترک می کند

معراج رفته شأن تو را درک می کند



با نور تو زمین شرف آسمان گرفت

چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت

پا بر زمین گذاشتی و خاک، جان گرفت

تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت

گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت

مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت



مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید

مادر سلام، درد مرا هم دوا کنید

با این امید در زده ام تا که وا کنید

لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید

حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست

من سائلم همیشه برایم انار هست



یا آیه آیه آیه ی خود «هل اتی» کنی

یا از کرم لباس عروسی عطا کنی

چادر امانتی بدهی تا چها کنی

یک قوم را به نور خدا آشنا کنی

دنیا تو را نخواست که این قدر زشت شد

خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد



دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور

با تو کم است فاصله تا انتهای نور

همسایه ات اگر که شده آشنای نور

این بوده است از برکات دعای نور

در آسمان نور چه بدری، شبیه توست

در سال یک شب است که قدری شبیه توست



در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود

یادآور بهشت خدای جلیل بود

سر چشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود

جاروی خانه ی تو پر از جبرئیل بود

دنیا به پای مهر تو از شرم، آب شد

آبی که گشت مهریه ی تو گلاب شد



آن که تو را به جمله ی لولاک می شناخت

درک تو را فراتر از ادراک می شناخت

پرواز را چه کس به جز افلاک می شناخت

بانوی آب را پدر خاک می شناخت...

نام پدر همیشه به دنبال مادر است

خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم