تراز

باید در تراز انقلاب بود

۵۵ مطلب با موضوع «شـعـر و داسـتـان کـوتـاه» ثبت شده است

در انتظار تو مژگان به چشم من گل کرد

در انتظار تو مژگان به چشم من گل کرد
زبان ز بردن نام تو در دهن گل کرد

شهید عشق تو در حشر یک چمن لاله است
که وقت خفتنش اندر لحد، کفن گل کرد

کمان لاله در این دشت داغ بی‏رنگی است
به پیش چشم تو چون آب، خون من گل کرد

خیال زخم تو شاید به خواب باغ گذشت
که صد چراغ به داغ تو در چمن گل کرد

ز فیض صحبت خونین‏دلان مشو غافل
اویس دید عقیقی که در یمن گل کرد

چگونه چشم زلیخا حیا کند، یوسف
که چشم پیر من از بوی پیرهن گل کرد

 

یوسف‏علی میرشکاک



برگرفته شده از 

حدود گلیم

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تراز قلم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

اگه دلتون شکست مارو هم دعا کنید

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین

مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

 

با چند قطره اشک دل من سبک نشد

ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

 

زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد

در اول بهار زمستان شدم حسین

 

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر

قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین

 

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست

دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

ای سایه ی بلند سرم ای برادرم!

آیینه ی ترک ترکِ در برابرم

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تراز قلم

غزلی جانسوز از امام خامنه ای در مورد امام زمان(عج)

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود
خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پـست و بی بها نشود
به حق رَخت غلامی خدا کند که کسی
چو ما ز ســفره ارباب خود جدا نشود
جــواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر
خدا کند که کــسی تحبس الـدعا نشود
به خانه ی دل ما پا نــمی نهد دلــــبر
خدا کند که دلی خـــانه ی جفا نشود
شنیده ام که از این عبد یار خـــسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود
مریض عـشقم و مارا طبیب لازم نیست
خـــدا کند که مریضیِ ما دوا نشود

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تراز قلم

همین الآن زنگ بزن آزادش کنند . . .


سردار قاسم سلیمانی می گوید یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان رو که سالها به دنبال او بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت می کرد و هم از تعداد زیادی از بچه های ما شهید گرفته بود . . .

با روشهای پیچیده اطلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه ی خاصی و پس از ورود آنها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم . . .

او کسی بود که حکمش مثلا پنجاه بار اعدام بود . . .

در جلسه ای که خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم این مسئله رو مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ما وقع را به ایشان گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم . . .

رهبری بلافاصله فرمودند: همین الآن زنگ بزن آزادش کنند . . .

با تعجب بسیار زیاد پرسیدم که آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمی شم که چرا باید این کار رو می کردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟

رهبری گفتند: مگر نمی گویی دعوتش کردیم؟

بعد از این جمله من خشکم زد و البته ایشان فرمودند: حتما دستگیرش کنید و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم . . .

مرام شیعه این است. . . از کسی دعوت می کنی و مهمان توست . . .حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار دهی . . .

پ.ن : لعنت بر کوفیان بی شرف که به مهمان خود که هیچ جرمی مرتکب نشده بود و هیچ توقعی از آنها نداشت نه تنها احترام نگذاشتند که او و فرزندانش را شهید و اهل بیتش را اسیر کردند و آزار دادند. . .

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تراز قلم

ما کجا بودیم؟

مردی در حالی که به قصرها و خانه های زیبا مینگریست به دوستش گفت : وقتی این همه اموال رو تقسیم میکردند ، ما کجا بودیم ؟؟؟

خانه زیبا


دوست او دستش رو گرفت و به بیمارستان برد و گفت : وقتی این بیماریها رو تقسیم میکردند ، ما کجا بودیم ؟؟؟»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

آغوش گرم

خدایا

کسی اینجا به یادش نیست که دنیا زیر چشماته

یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته

فراموشم شده گاهی تواین دنیا چه ها کردم

که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم

خدایا وقت برگشتن یه کم بامن مدارا کن

شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جاکن

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

گفتگوی دختر و خدا

دختر با ناز به خدا گفت:

چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان زیبا نکنم؟

خدا گفت:زیبای من! تو را فقط برای خودم آفریدم...

دخترک،پشت چشمی نازک کرد و گفت:خدا که بخل نمی ورزد،بگذار آزاد باشم

*خدا چادر را به دخترک هدیه داد*

دخترک با بغض گفت:با این؟ اینطور که محدودترم.اصلا می خواهی زندانی امکنی؟یعنی اسیر این چادر مشکی شوم ؟؟؟؟

خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسیر نگاه های آلوده خواهی شد...هر چیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند...تو جواهری...

دخترک با غم گفت:آخر...آخر،آن وقت دیگر کسی مرا دوست نخواهد داشت.نهنگاهی به سمت من خواهد آمد و نه کسی به من توجه می کند

خدا عاشقانه جواب داد:من خریدار توام!
منم که زود راضی می شوم و نامم سریع الرضاست...

آدمیان اند و هزاران نوع سلیقه!

هرطور که بپوشی و بیارایی،باز هم از تو راضی نمی شوند!

اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟آن نگاه ها مصدومت می کنند...

دخترک آرزویش را به خدا گفته بود و می خواست چونان فرشته ای محجوب جلوه کند...

چادر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

دنیای واژه های وارونه

وارونه

اینجا دنیای واژه های وارونه است؛

جایی که"گنج" "جنگ" می شود!!!

"درمان" "نامرد"،"قهقه" "هق هق"!!!

اما "دزد" همان "دزد" است،

"درد" همان "درد" است،

"گرگ" همان "گرگ"...

آری دنیای واژه های وارونه،

دنیایی که "من" "نم" زده است...

وچه "سرد" است این "درس"زندگی...!!!

اینجاست که "مرگ" برای مان "گرم" می شود..

چرا که  "درد" همان "درد" است...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟(بسیار زیبا)

آیا شرارت وجود دارد؟ آیا خدا شرارت را خلق کرد؟!

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند...

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: "بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شر و بدی را نیز خلق کرد. چون شرارت نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما  نمایانگر ماست , خدا نیز شرور است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

خوش گذشت....( داستان خیلی کوتاه)

 پسری دختر زیبایی رو تو خیابون دید....
شیفته اش شد
با ادب و احترام کامل جلو رفت و سلام کرد
یک ساعاتی قدم زنان با یکدیگر صحبت میکردند

که یهو یه مازراتی جلوی پاشون ترمز کرد . . .
دختره به پسر گفت
خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم .... کار نداری؟!! بای
پسر ساکت شد و آرام نگاه میکرد

دختره نشست تو ماشین
راننده بهش گفت : خانوم ببخشید میشه پیاده بشی؟

من راننده این اقا هستم

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم