تصور کنید در حال دیدن یک فیلم سینمایی هستید. بازیگر نقش پلیس که یک بازیگر معروف و خوش سیماست در خودروی شیک و پرسرعت خود مشغول تعقیب ماشینی دیگر است که راننده آن یک سیاه پوست بد سیماست.
در ادامه پلیس در تلاش های زیاد که همراه با خلق صحنه های زیباست در صدد دستگیری مرد سیاه پوست است. در کشمکش های بسیاری مرد سیاه پوست با زیرکی و چالاکی از دست پلیس می گریزد. در این جا کارگردان با انتخاب تصاویر و موسیقی متن بسیار زیبای خود، قصد کمک به پلیس داستان خود را دارد و ما نیز به عنوان ببیننده، با افکاری که گاها به زبان نیز می آوریم از جلوی قالب تلویزیون سعی در کمک به پلیس را داریم و در خود این حس کمک را تقویت می کنیم تا بالاخره پلیس با حرکت خارق العاده خود باعث سرنگون شدن ماشین دزد قصه می شود.
در صحنه های بعدی از جدال این تو نفر صحنه های بسیار زیبایی می بینیم و در کشمکش این سکانسها، هربار که مرد سیاه پوست ضربه یا لطمه ای به بازیگر معروف یا همان پلیس داستان می زند، ما با هیجانی خاص و حرکات صورت ناراحتی خود را نشان می دهیم. در این جا بر اثر هیجانی که بر ما غالب شده و حس " خوب دوستی " که در فطرت هر انسان وجود دارد، حال راضی هستیم که پلیس حتی با استفاده از شیوه های نا جوانمردانه نیز به هر طریق ممکنی مرد بد قصه را از پای در آورد.
القصه همین حادثه نیز رخ می دهد و در صحنه ای که مرد سیاه پوست لحظه درنگ می کند با یک حرکت قدرتی و زیبا ولی کمی ناجوانمردانه، پلیس او را نقش زمین می کند اینجاست که ما به عنوان مخاطب فیلم خوشنود و راضی از صحنه ای بوجود آمده، لبخندی از سر سرور می زنیم و با خیالی آسودهتر لم داده و ادامه فیلم را می بینیم.
و ثانیه به ثانیه در پی حل مشکلات پیش روی مرد اول و شخصیت خوب فیلم می رویم. تا اینکه در انتهای فیلم ناگهان به شیوه ای کاملا رندانه متوجه می شویم که تمام محاسبات و احساساتمان اشتباه بوده است و مرد سیاه پوستی که در ابتدای فیلم برای نابودی او لحظه شماری می کردیم و پس از به خاک افتادنش آسوده خاطر شدیم، وقتی پرده از مجهولات برداشته می شود متوجه اشتباهمان می شویم.
مرد سیاه پوست برای بر ملا کردن واقعیت پلیدی که در باند مافیای پلیس آمریکا وجود دارد، از دست پلیس ( بازیگر معروف) می گریزد و پلیس داستان ، خود سرکرده ی این مافیا بوده است که در پایان فیلم با از بین بردن ماهرانه ی مدارک ، مبرا از هرگونه اتهام می گردد.
*******************
در پایان این گونه فیلمها و که تعدادشان هم اندک نیست و با دیدن صحنه های نبرد پر هیجان، جلوه های ویژه حیرت انگیز و خارق العاده ای که مشاهده کرده اید، دیگر کار از کار گذشته است......
بله کار از کار گذشته و افکاری که مد نظر تولیدگنندگان این آثار بوده، اکنون در "ناخودآگاه" ما نقش بسته اند. هرچند که شاید در ضمیر "خودآگاه" ما این گونه نباشد. اما .................... از اثر آن فارغ نشویم که چگونه عوام که قشر اکثریت را تشکیل می دهد، درگیر کرده و فریب داده است.
شاید می پرسید چگونه می شود که قشر عوام به همین راحتی فریب بخورند. پاسخ شما تنها در اخباریست که خیلی کوتاه در لا به لای خبرهای مورد تاکید رسانه های ایالم متحده آمریکا محو می شود.
عناوینی هم چون تیر اندازی ، قتل، تجاوز و حمله نیروی پلیس یا امنیتی به مردم عادی در کشور آمریکا.
اگر در ذهن خود کنکاشی کنید متوجه سیلی از این گونه تیتر ها خواهید شد که بدلیل توجه این رسانه های به سایر اخبار و بزرگ نمایی آنها، این حوادث به نوعی نادیده گرفته شده اند.
حوادثی مانند قتل مریم کری در پیش چشمان فرزندش ، این گونه حوادث به دلیل تغییر ذهن ناخودآگاه ما آنچنان که باید و شاید بر روی احساسات ما تاثیر گذار نخواهند بود. دلیلش هم کاملا مشهود است . همین آثار فخیم سینمایی غرب.
مادری را در پیش چشمان فرزندش با ضرب گلوله هایی پیاپی به قتل می رسانند. تنها به جرم تیره بودن رنگ پوستش، همه می دانیم که اگر این زن سفید پوست می بود، و اصالتی آمریکایی می داشت هرگز چنین رفتاری با نمی شد.
این اوضاع حقوق بشر است در آمریکای در رسانه های خود " مهد تمدن " .
- من معتقدم آمریکا مهد تمدن است، اما کدام تمدن ؟؟؟ تمدنی که افراد جامعه تنها " برده " باشند.
- من معتقدم آمریکا مدافع حقوق بشر است ؟؟؟ اما کدام حقوق بشر ؟؟؟ بشری که راضی به بردگی برای امپراتوری او باشد
- من معتقدم آمریکا دوست دار مردم متدین است ؟؟؟ اما دینی که تنها در ساعتی خاص، روزی خاص، محلی خاص و مهمتر از همه دینی که فاقد باشد
نکته همین جاست دوستان، آمریکا حفظ کنندهی همه ارزش ها و حقوق و تعهد ها خواهد بود، اما تا هنگامی که منافعش در خطر نباشد
منافعی که گاها حتی به سود شهروندان درجه 1 کشور آمریکا نیز نیست و تنها برای رفاه قشری تنظیم شده است که حتی اگر از سرزمین های اشغالی به آمریکا مهاجرت کنند، کمتر از 1% جمعیت ایالت متحده را تشکیل می دهند.
ما نیز محکم بر اصول و اعتقادهای مان ایستاده ایم و ذره هم از ارزش های اسلام عزیز کوتاه نخواهیم آمد. عمری ایست برای حفظ ارزش های این دین الهی در سختی های فراوان روزگار گذرانده و به باروری رسیده ایم حال که جوانه های انقلابمان شکوفا شده اند از چه کوتاه بیاییم؟
تاریخ در مورد ما چه قضاوت می کند؟
چگونه برای فرزندانمان توجیح کنیم که سی چند سال برای چه مقاومت کردیم؟، که چگونه با دشمن 60 ساله خود و پدرانمان دست دوستی داده ایم؟ مگر توانایی و نیروی انجام چه کاری را نداشتیم که دست به سوی او دراز کردیم؟
و هزاران هزار سوال بی پاسخ دیگر ؟
ما باید پاسخ گو باشیم، باید هوشیار باشیم، بی گدار به آب نزنیم، خود بین نباشیم آینده را با اعمال امروز می سازند، گاهی یک حرکت نابجا تمام سیاست ها و برنامه ریزی ها را بر باد می دهد.