تراز

باید در تراز انقلاب بود

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

داعش، عمویی با دم شیر بازی نکن

داعش، عمویی با دم شیر بازی نکن
برگرد بابا جون، انقده لجبازی نکن
ایندفعه فرق میکنه، نزار بشیم وارد کار
صحبت از کرب و بلاس، گوش بده خاک بازی نکن
تو که هیچی، برو به شمر و عمر بگو بیان
برو بچه، با بزرگتر از خودت، بازی نکن
ما اگه بیایم تو کار، باید دو پا قرض بگیری
بدو بابا، بدو، واسه ماها جو سازی نکن
شنیدم گفتی میخوای به ﻧﺠﻔﻢ سر بزنی
خندیدیم، بسه دیگه، زیادی فیلم بازی نکن
خلاصه تا وقت داری فرار کن و اونجا نمون
خشم ما حیدریه، با دم شیر بازی نکن

کاریکاتور داعش

الحمدلله

۲۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
تراز قلم

از کـجا آورده ای؟ / شعر طنز زیبا

قـــدرت ِ فــن بیــان را از کـجا آورده ای؟
«ایــن درازی ِ زبان را از کجا آورده ای؟!»

دیده شد در خانه ات مرغ و پنیر و تخم مرغ
قوت ِ از ما بهتران را از کجا آورده ای؟

با کلیدت باز کردی این دکان را، عیب نیست
ساز و برگ این دکان را از کجا آورده ای؟

یک سبد کالای مفتی را گرفتی ! نوش جان
پس بگو آن قرص نان را از کجا آورده ای؟!

زیــر بـار ِ زنــدگـانــی شــد کمانـی قـامـتت
چشم ما روشن، کمان را از کجا آورده ای؟!

این که مردی تا بدین حد می شود خم جالب است
نرمی ِ این استخوان را از کجا آورده ای؟!

دست و پـا و کـله را دایم بـلرزانی ، کلک
شـدت لرز و تکان را از کـجا آورده ای؟!

قلک ِ فرزند ِ خود را بشکنی در نیمه شب
نقشه ی گنـج نهان را از کـجا آورده ای؟!

آن یکی میلیاردها از جیب ملت خورد و رفت
تو بگو این یک قران را از کجا آورده ای؟!

در چنین وضعی شنیدم بازهم عاشق شدی؟
دلبــر ِ ابـرو کمان را از کـجا آورده ای؟!

بـا وجـــود ِ سـن بــالا رفتــه ای “آنتـالـیا”
این همه تاب و توان را از کـجا آوردی؟!

بنده لنگِ پول ِ اصلاح سرم هستم ، شما
خرج اجلاس ِ سران را از کجا آورده ای؟!

معنی ِ خر را نفهمیدی برادر جان ، ولی
این خر ِ جفتک پران را از کجا آورده ای؟!

عکس تـان را در جراید دیده ام ، اما بگو
آن نـگاه ِ مهربان را از کـجا آورده ای؟!

لو بِده! مسوول ِ پخش ِ مرغ در شب های عید
سینه ها را هیچ، ران را از کجا آورده ای؟!

تازگی ها شعر طنز و هزل را هم گفته ای
راستی طبع روان را از کجا آورده ای؟!

………
ای مربی۱ تیم تان بد جور سوراخ است ، آه
آخر این دروازه بان را از کجا آورده ای؟!

پی نوشت:
۱-ضمن پوزش از دوستانی که در این وزن و قافیه و ردیف در طول و عرض ! تاریخ بشریت شعر سروده اند،در این جا شخص ثالثی بی مقدمه وارد بحث ما شد که قطعا مربی دو تیم استقلال و پرسپولیس نیست!

راشد انصاری

مطالب مرتبط:

بس که مسئولینِ ما در دیپلماسی محکم اند / شعر طنز بسیار خواندنی

ارتباط اندروید با خانم ها

شعر طنز خواندنی / یارانه نگیرید اگر طالب فیضید

درد و درمان، کلید روحانی

زنان وطنم ، اسطوره های صبر و وفاداری

مریز آبروی سرازیرِ ما را

الحمدلله

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

بس که مسئولینِ ما در دیپلماسی محکم اند / شعر طنز بسیار خواندنی

در گلستانِ محبت، خار می خواهد دلم
از زبانِ دلبرم لیچار می خواهد دلم!

بر خلاف دیگران که تندرست و سالم اند
یک تَنِ ناسالم و بیمار می خواهد دلم

آن چه در ذهن شما باشد دقیقاً عکسِ آن
خوب یا بد! ساعتی ده بار می خواهد دلم!

مدعی گر صوت بلبل می پسندد، من ولی
زوزه ی گرگ و سگ و کفتار می خواهد دلم

مثل اجدادم به جای خانه و ویلای شیک
زندگی در گوشه ی یک غار می خواهد دلم

کارهای بد نمی دانم چرا شیرین ترند!
بعدِ هر کار بدی! تکرار می خواهد دلم

چشم هایم مثل باباطاهر ِ عریان شدند
هر چه می بینند ، لاکردار می خواهد دلم!

تازگی ها اهلِ دود و دَم شدم شکر خدا!
شیشه و بنگ و نخی سیگار می خواهد دلم

گر چه زندان های ما یک پا هتل هستند، لیک
از خوشی مُردم در این جا، دار می خواهد دلم!

دور دوم آمد و یارانه ی ما قطع شد
جای این یارانه ها، من یار می خواهد دلم!

اشتهایم تازگی بدجور بالا رفته است
چون شتر را بعد از این با بار می خواهد دلم

صلح و سازش با جهان هرگز ندارد فایده
جنگ و قتل و غارت و کشتار می خواهد دلم

بس که مسئولینِ ما در دیپلماسی محکم اند
حال و روزِ دوره ی قاجار می خواهد دلم!

گر چه حتی هیچ مکروهی نخوردم هیچ وقت
خود به خود نصف شب استغفار می خواهد دلم

تخم مرغ و گوجه ی گندیده مالِ اُملت است!
سوت و کف از جانب حضّار می خواهد دلم

راشد انصاری

مطالب مرتبط:

درد و درمان، کلید روحانی

ارتباط اندروید با خانم ها

شعر طنز خواندنی / یارانه نگیرید اگر طالب فیضید

می دونم دلتون می خواد

زنان وطنم ، اسطوره های صبر و وفاداری

مریز آبروی سرازیرِ ما را

الحمدلله

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

شعر نابی در مورد حضرت فاطمه سلام الله علیها

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

 

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...

نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

 

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد 

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

 

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

 

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

 

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است

 

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

 

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

 

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

 

چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

 

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

 

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را

گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

 

که گرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

 

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

 

کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

 

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود

 

درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

 

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است

 

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

 

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به جان علی

 

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

 

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم

 

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

 

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و این بار هم اجازه بده

 

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

 

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست

"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"

 حمیدرضا برقعی

الحمدلله

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
تراز قلم

سرخوش زسبـوی غم پنهــانی خویشم

سرخوش زسبـوی غم پنهــانی خویشم 
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم 

در بزم وصال تو نگـویـم زکم و بیـش 
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم 

لـب بـاز نکـردم به خروشـی و فغـانی 
مـن محـرم راز دل طـوفــانـی خویشم 

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی 
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم 

از شوق شکرخند لبـش جان نسپـردم 
شرمنـده جانـان ز گران جانـی خویشم 

بشکسته ‌تر ازخویش ندیدم به همه عمر 
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم 

هر چند « امین » ، بستۀ دنیا نیـم اما 
دلـبـسـتـۀ یــاران خــراسـانـی خویشم

این شعر سروده ی آقاست...

شعر با قرائت دلنشین آقا

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

یاور وبلاگی من

این شعر بسیار زیبا رو توی یکی از وبلاگای دوستان دیدم که برنده مسابقه وبلاگی شده بودن، پیش خودم گفتم نامردیه برا شما بازنشرش ندم .


یاور وبلاگی من / با من و همراه منی
پیرو خط رهبری/ تو یار آگاه منی

فضای سایبری ما / هرزه تموم قلماش
خوب اگه خوب بد اگه بد/ مرده دلای بلاگاش

هک نشه سایت من و تو / لینک دلت رو خوب بپا!
تو جنگ نرم سایبری / تنها نشه یه وقت آقا

یاور وبلاگی من / لایکر پست های منی
فیدخوان تو جای منه / هم صدا هم پای منی

قلم، توی دستای توء / جهان به زیر قدمات
بصیرت و مقاومت / دو بال پروازه برات

با من و تو باید بشه / فضای وب جای خدا
راهی بشه تا برسیم / به عرش اعلای خدا

یاور وبلاگی من / با من و همراه منی
پیرو خط رهبری/ تو یار آگاه منی


منبع : سوزستان

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تراز قلم

پاسخ رهبری به غزل امام خمینی(ره)

غزل «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» امام خمینی (ره) از جمله اشعاری است که بعد از رحلت ایشان منتشر شد و مقام معظم رهبری در پاسخ به این غزل زیبا، شعری با آغاز «تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی» همسو با این غزل سرودند که در ادامه هر دو غزل آمده است


غزل امام خمینی(ره)

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم 
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم 

فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم 
همچو منصور خریدار سر دار شدم 

غم دلدار فکنده است به جانم، شرری 
که به جان آمدم و شهره بازار شدم 

درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز 
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم 

جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم 
خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم 

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد 
از دم رند می آلوده مددکار شدم 

بگذارید که از بتکده یادی بکنم 
من که با دست بت میکده بیدار شدم 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
تراز قلم

تازه‌تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده

تازه‌تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شکوه سر کن در تن ما، تاب محجوری نمانده

پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ
دل به زخمی شعله‌ور شد، جان به عشقی مبتلا

بر نتابد سینه ما، داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو، دل تنگ ما، ای وای

تازه‌تر کن داغ ما را، شعله زد جانم، خدا
با تو هرگز برنگردد عهد و پیمانم

من زنده‌ام ای وطن در پناه تو
سر چه باشد، بر تن

جان چه باشد، بر کف،

تا سپارم در راه تو

من این آهنگ رو وقتی با صدای دلنشین سالار عقیلی گوش می دم واقعا حس می کنم خون تو رگهام با جون تازه تری می دوء

لینک دانلود در ادامه 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تراز قلم

چند رباعی به مناسبت نهم ربیع الاول

ربیع

هستیم به لطف آل احمد مدیون    لبریز طراوت است دشت و هامون

در روزنهم ز ماه پر فیض ربیع    رفته به جهنم ابن سعد ملعون

*************

ایام ربیع است مکرر صلوات   بر فاطمه و احمد و حیدر صلوات

نابودی وهابیت و آل سعود          بر مهدی و بر آل پیمبر صلوات
 

**************
 

یا رب برسان گل پسر زهرا(س) را      بشنو صلوات و ربنای ما را

ایام تبرّی است ، دیگر برسان      نابودی صهیونیست و آمریکا را
 

***************
 

در ماه ربیع لطف و صفا میخواهیم      بر درد دل خویش دوا میخواهیم

در جشن امامت عزیزش مهدی    از مادر او کرببلا میخواهیم
 

***************
 

از غربت اسلام کند دل فریاد      یا رب بنما امت احمد را شاد

لطفی که ز شرّ فتنه ی غرب شود   سوریه و بحرین و فلسطین آزاد

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تراز قلم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

اگه دلتون شکست مارو هم دعا کنید

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین

مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

 

با چند قطره اشک دل من سبک نشد

ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

 

زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد

در اول بهار زمستان شدم حسین

 

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر

قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین

 

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست

دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

ای سایه ی بلند سرم ای برادرم!

آیینه ی ترک ترکِ در برابرم

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تراز قلم